محمدكاظم انبارلويي در ستون سرمقاله روزنامه رسالت با تيتر« بازخواني راهبرد آمريكا در ايران»نوشت:
بصيرت ، زمان شناسي و لحظهشناسي حكم مي كند، بدانيم در نهادهاي امنيتي آمريكا و همپيمانان منطقهاي آنها درباره ايران چه مي گذرد. استراتژيستهاي آمريكا "ميز" ايران در سيا را به «مركز» ارتقاء دادند. امروز جايگاه ايران اسلامي از منظر امنيت ملي آمريكا ديگر يك «ميز» نيست بلكه يك كانون مهم و يك مركز استراتژيك است. بازخواني راهبرد آمريكا در ايران پس از آشوب اخير ضروري است.دشمني آمريكا با ملت ايران طي 40 سال اخير مبتني بر يك تحليل نيست بلكه بر اساس اخبار و اطلاعاتي است كه در رسانه ها يا در گويشهاي مختلف سران آمريكا و همپيمانان اروپايي آن قابل رويت است. متاسفانه جرياني در داخل با كوچكنمايي اين اخبار و اطلاعات و بزرگنمايي مشكلات و دوقطبي سازيهاي كاذب دشمني آمريكا و غرب را پنهان مي كند و از اين باب با سرويسهاي امنيتي دشمن كاملا همگراست .
آخرين جمعبندي نهادهاي امنيتي و سياسي آمريكا اعم از سيا و پنتاگون و وزارت خارجه آمريكا به علاوه كارشناسان موساد و برخي نهادهاي امنيتي كشورهاي منطقه كه عناد و دشمني آنها بر ملت ايران محرز است ، اين است كه ؛
1- ادراك ايرانيها را بايد مديريت كنيم و مدام بگوييم مشكل شما آمريكا نيست بلكه انقلابي است كه برپا كرده ايد و نظامي است كه مستقر نموده ايد. به همين دليل از اول انقلاب با ملت به دليل برپايي يك انقلاب پاك و الهي جنگيدند. نظام مستقر در ايران علي رغم اينكه استانداردهاي دموكراتيك آن فراتر از هر نظام مستقر در روي زمين است ، آن را به رسميت نشناختند . آنها قفل شدن دستگاه تحليلي نظام و نخبگان را به عنوان يك هدف دنبال ميكنند ، تا ملت به سمت اتحاد ملي و انسجام اسلامي نرود.
2- بي ثبات سازي كنترل شده ايران طي 40 سال اخير در دستور كار آمريكا بوده است . آنها گفتهاند بايد ايران را هميشه در يك مدل فرسايشي امنيتي و سياسي درگير كنيم تا رهبران انقلاب به فكر رفاه مردم و حل مشكلات معيشتي و نيز حل معضلات اجتماعي و فرهنگي نيفتند.
جنگ داخلي ، تحميل جنگ تحميلي و سرمايهگذاري روي جنگ نرم از ابتدا در دستور كار آنها بود و آن را براي بيثباتسازي هم عملياتي كردند.
3- جداسازي مردم از نظام ، دامن زدن به اختلافات قومي و قبيلهاي و استفاده از ظرفيت هاي معاند و مخالف در داخل از ديگر راهبردهاي غرب در ايران است. آنها از اول چسبندگي مردم به نظام و انقلاب را هدفگيري كردند و هر چه بيشتر تلاش مي كردند كمتر نتيجه
مي گرفتند. بعد به اين نتيجه رسيدند كه بايد از مردم ايران انتقام بگيرند و گفتند ؛ ملت ايران بايد هزينه شعار مرگ بر آمريكا را پرداخت كنند به طوري كه از شعارهاي انقلاب شرمنده شوند! شعار «نه غزه و نه لبنان» ،« مرگ بر اصل ولايت فقيه» ، "انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است"، از اتاق فكر سيا بيرون آمد و در سه غائله 18 تير 78 و ناآراميهاي 8 ماهه سال 88 و نيز اخيرا در آشوب سقط شده امسال در ناآراميها توسط پيادهنظام آمريكا در خيابانها تكرار شد. اين شعارها جز شرمندگي براي سرويسهاي امنيتي دشمن و پوچ بودن سرمايه گذاريهاي آنها روي امنيت ملي ايران دستاوردي نداشته است.
اينكه امروز در سيا فردي را گمارده اند كه فوق تخصص «شورشهاي لكهاي شهري» را در كارنامه عملي خود دارد نتيجه همان حماقت در راهبردهاي خصمانه آمريكا عليه ملت ايران است.
آنها فكر مي كنند با بازيافت زباله هاي فراري ضد انقلاب مي توانند شورشي را در ايران سامان دهندو بعد بروند در شوراي امنيت سازمان ملل و نيز در مجامع جهاني «پُز حقوق بشري» بدهند و مجوز برخورد سخت با ملت ايران را بگيرند.
بر اساس زمانبندي برنامه اغتشاش قرار بود كار را در 9 دي با نافرماني مدني كليد بزنند و آن را تا 22 بهمن ادامه دهند و در آن روز بروند سراغ درگيري مسلحانه !
يك آدم عاقل در اتاق فكر آشوب نبود به آنها بگويد جمع جبري ايدئولوژي منافقين بامطالبات قومي و قبيله اي و نيز تفكر منحط سلطنت طلبي چگونه ممكن است ؟ اينها كه در يك صف در دو تا خيابان قابل جمع نيستند. از اين گذشته هر كدام از اين عناصر شرور 2 ثانيه حاضر نيستند از خود دفاع كنند ، چگونه مي توانند زيرساخت يك شورش را سامان دهند!
آنها فكر نكردند اين عناصر بي مايه و بي شرافت را در برابر ملتي قرار داده اند كه 40 سال است پاي در عرصه دفاع از اسلام و قرآن نهاده و عزيزترين كسان خود را به قربانگاه مصاف با استكبار جهاني فرستاده اند.
اينها فكر نكردند ملتي كه آمريكا را با اردنگي از ايران بيرون انداخت و با رشادت و قدرت سخت از منطقه بيرون راند، جمع كردن چند نفر آشوبگر در خيابان چيزي نيست كه آنها بتوانند از آن حتي به عنوان يك عمليات ايذايي ياد كنند.
انقلاب اسلامي در آستانه 40 سالگي است و در اوج بلوغ قدرت و آگاهي و توانايي است . انقلاب به سرعت بر مشكلات اقتصادي و اجتماعي فائق مي آيد و پوزه دشمنان اسلام را به خاك خواهد ماليد.
اكنون عزم انقلابيون ايران و منطقه اين است كه بساط استكبار را در كل جهان به هم بريزند . آثار اين راهبرد در بيرون راندن آمريكا در منطقه به كلي مشهود است . راه دور نرويم امروز جامعه جهاني در حال طرد سلطه آمريكا در جهان است. كافي است دو سه قطعنامه اخير شوراي امنيت و مجمع عمومي سازمان ملل در رويارويي با آمريكا را درست تحليل كنيم، دنيا ديگر تاب مظالم آمريكا و رژيم صهيونيستي را ندارد .
ايران به زودي با روشي كه خود مي داند شرارت آمريكاييها را در آشوبهاي اخير پاسخ خواهد داد.
- «نه»ی تنها، «نه» ولی
احمد غلامی . سردبیر روزنامه شرق در ستون سرمقاله اين روزنامه نوشت:
اعتراضات مردمی روزهای اخیر دور از انتظار نبوده است؛ آن هم برای دولت روحانی که بیش از آنکه به سیاست داخلی بپردازد، درگیر مسائل جهانی و منطقهای است. این درگیری موجب شده روحانی نتواند در سیاست داخلی کارایی و نقش لازم را داشته باشد. از سوی دیگر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی روحانی هم بهگونهای است که میل به سیاستزدایی از جامعه دارد. وزیران و حلقه دور روحانی، کارشناسان اقتصادی لیبرال و سیاسیون معتدل نیز بیشتر از روحانی در کار سیاستزداییاند. هرچه جامعه از سیاست تهی شود، کارشناسان دولتی و جناحهای مرتبط با دولت با هزینه کمتری در بدنه دولت جا خوش کرده و هزینه پیشنهادها و تصمیمات آنان را نه خودشان که دولت روحانی میپردازد. طبقه کارشناسان دولتی که از همه جناحهای سیاسی در آن شرکت دارند، بیش از آنکه صدای مردم باشند، حافظ منافع دولت و خودشان هستند و هنگام ضرورتهای سیاسی، کارایی لازم را ندارند و مهمترین دستاوردشان پشتیبانی از دولت است؛ پشتیبانیای که چندان اثری هم ندارد.
اعتراضات اخیر مردم نشان داد طبقهای در سیاست داخلی ایران مفقود است؛ همان طبقهای که در کنار اصلاحطلبانِ بیرون از قدرت میتوانند محرک اصلی سیاست شده و بدون درنظرگرفتن منافع خود و طبقهشان صدای واقعی مردم باشند. اگر اصلاحطلبان به مدت دو دهه توانستند صدای مردم باشند، اینک باید یاری برسانند که طبقه دیگری از روشنفکران که بعد از انقلاب به حاشیه رانده شدهاند، به صحنه سیاست داخلی ایران بازگردند تا وظیفه تاریخی خود را که همانا ایجاد مزاحمت برای بوروکراسی سیاسی و دولتی است، انجام دهند. اصلاحطلبان بیش از هرکسی میدانند جای خالی این روشنفکران مستقل را خواسته یا ناخواسته طبقه کارشناسان دولتی پر کردهاند؛ کارشناسانی که مستقل نیستند و بیش از آنکه صدای مردم باشند، صدای دولت هستند. پس بدیهی است آنان پس از بروز حوادثی چون حوادث اخیر، جانب احتیاط را گرفته و بیش از هر چیز نگران منافع خود و آینده حضورشان در قدرت باشند. این کارشناسان دولتی که از همه جناحهای سیاسی کشور در آن عضویت دارند، تمایل چندانی به حضور روشنفکران و اصلاحطلبان بیرون از قدرت در صحنه سیاست داخلی ندارند. جای خالی روشنفکران بیش از هر زمان دیگری در سیاست ایران محسوس است؛ روشنفکرانی که میتوانند آرایه یک جامعه سیاسی باشند یا واسطه مردم با نهادها یا مقوم حرکتهای مردمی.
با حضور این کارشناسان، دولت روحانی بیشازپیش از سیاست تهی میشود؛ یعنی اینکه منافع و مقاصد به شفافیت و حقیقت ارجحیت پیدا میکند. بیدلیل نیست که شاعری کاتالونیایی به فرزندانش گفت: «من برای نجات این سه زیستهام؛ عشق، عدالت و آزادی». این معادله، معادله پیچیدهای نیست. چه کسی یا چه کسانی و چه گروههای سیاسیای به این سه واژه باور دارند و به آن عمل میکنند یا مهمتر از همه شرایط آنان توان عمل به این ایدهها را برایشان ممکن میسازد.
در پیروی از این گفته شاعر کاتالونیایی است که جایگاه گروههای سیاسی در بین مردم تعین مییابد و دیگر فرق نمیکند این گروهها اصلاحطلب باشند یا اصولگرا... . با پیروی از این ایده است که عملکرد جناحهای سیاسی در پایبندی به این آرمانها عیان میشود. اینها مفاهیمی هستند که اماواگر برنمیدارند. در اعتراضات اخیر جناحهای سیاسی تأکید کردهاند که اعتراضات اخیر منشائی معیشتی دارد. بله، بخشی از حقیقت در این گفته نهفته است، اما نه همه حقیقت. کارشناسان دولتی آموختهاند که به شرایط موجود «نه» بگویند تا شرایط موجود را تغییر دهند. اما «نه»ی آنها «نه»ی تنها نیست با «نه ولی» همراه است. آنان از تغییر بدشان نمیآید اما همیشه اماواگرهایی وجود دارد که نمیگذارد و آن چیزی نیست جز رعایت الزامات دولت. کارشناسان دولتی بیش از آنکه به شرایط موجود اعتراض داشته و ماشین بوروکراتیک دولتی را مورد حمله و انتقاد قرار دهند، با تظاهر به اعتراض و انتقاد و ژست اپوزیسیونمآبانه به آن خدمت میکنند.
کارشناسان دولتی امتیاز دوگانهای دارند؛ نخست در خدمت دولتاند و دیگر اینکه آنان فرصت دارند تا در شرایط حساس از دولت فاصله بگیرند؛ ازاینرو است که آنان ناگزیر میشوند در بیشتر مواقع از «نه ولی» استفاده کنند و محکومکردنشان بیش از آنکه عملگرایانه باشد، موضعگیری اخلاقی است. آنان وضعیتهای نابسامان معیشتی مردم فرودست و معضلات اجتماعی و سیاسی را اخلاقا محکوم و از توسعه آزادی و آزادی بیان به شکلی اخلاقی دفاع میکنند. حال آنکه همه این ایدهها بیش از هر چیز نیاز به اهتمام پیگیر دارد، نه توصیههای اخلاقی. واقعبینانه این است که نباید از جناحهایی که خطمشی آنان روشن و شفاف است و اذعان دارند با سازوکارهای دولتی درصدد تحول هستند، انتظاری بیش از این داشت. بعید است مردم، دانشجویان و طبقه متوسط هم بیش از این از آنان انتظار داشته باشند. آنچه کار اصلاحطلبان را سخت کرده، غیبت طبقهای به نام روشنفکران است که نبض جامعهاند. باید روشنفکران را صدا زد. نباید مسئولیت آنان را به کارشناسان دولتی محول کرد. خاصه آنکه روشنفکران اینک بهلحاظ وضعیت اقتصادی و معیشتی با مردم فقیر نزدیک و چسبندگی بیشتری دارند و از سوی دیگر همچون برخی مردمِ بیصدا به حاشیه رانده شدهاند. همین خصیصه موجب شده تا آنان مردمی شوند و توان آن را دارند که نگذارند توان مردم از دست برود.
اعتراضات اخیر نشان داد که جریان سومی در کشور شکل گرفته است و با اینکه درخواست و مطالبات متنوعی دارند اما یک روح جمعی بر آن حاکم است؛ این مردم، مردم این کشورند و بیتردید دلشان برای این وطن میتپد و همین نکته برای دولت روحانی مهم است. روحانی با مردمی روبهرو است که نیازهای فوری دارند و اكنون فرصتي دست داده تا به مطالبات آنان توجه شود. روحانی کاری را باید بکند که پیش از این باید میکرد؛ ایجاد فضای باز سیاسی در سطوح روشنفکری و دانشگاهی و مهمتر از همه گوشفرادادن به اقتصاددانان غیرلیبرال که چندان با او همفکر و همرأی نیستند و برخاسته از همین جریان روشنفکریاند که شرایط «حذف و ادغامی» آنان را به مردم و نیازهای واقعیشان نزدیک کرده است. تا دیر نشده باید آنان را صدا زد، راههای رفته بیسرانجام است و انگار در این روزگار سخت، کاری هم از دست اصلاحطلبان برنمیآید. سؤال اینروزهای مردم و صاحبنظران سیاسی این است که وضعیت موجود خاصه سیاستهای ترامپ که مخالف سرسخت قدرتگرفتن ایران در منطقه است، فرصت آن را میدهد تا روحانی عاقبتبهخیر شود؟
- شورش تخممرغ علیه انقلاب خربزه!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
نشریه آمریکایی نیویورکر اخیراً تحلیلی را درباره اغتشاشات در ایران منتشر کرد. نویسنده این تحلیل، خانم رابین رایت است که 30سال در این نشریه مشغول تحلیل بوده و به مواضع ضدایرانی شهرت دارد. شروع این تحلیل با نقل قولی از حضرت امام خمینی(ره) است. رایت مینویسد؛ «در روزهای ابتدایی جمهوری اسلامی آیتالله خمینی در پاسخ به اظهار نگرانی یکی از دستیاران خود درباره افزایش تورم به طعنه گفت: اقتصاد برای الاغ است. انقلاب 1979 برای قیمت خربزه نبود.» نیویورکر در ادامه مینویسد چهار دهه بعد، آینده انقلاب اسلامی به قیمت تخم مرغ بستگی پیدا کرده است.
آنچه رابین رایت از قول حضرت امام(ره) نقل میکند سالهاست که از سوی بسیاری از تحلیلگران و رسانههای غربی مطرح و به جملهای کلیشهای تبدیل شده که «اقتصاد برای الاغ است.» اما واقعیت ماجرا چیست و این عبارت کی و در پاسخ به چه کسانی مطرح شد. در ماههای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، گروههای مارکسیستی به شدت در سطح جامعه و دانشگاهها فعال بوده و سعی داشتند گفتمان و خوانش خود از قیام مردم علیه رژیم پهلوی را مطرح و مسلط سازند. یکی از عبارتهای مشهور آنان که برگرفته از تفکر مارکسیستی بود و به زبانهای مختلف تبلیغ و ترویج میشد، آن بود که «اقتصاد زیربنای جامعه است.»
حضرت امام(ره) 17 شهریور 1358 در دیدار جمعی از کارکنان رادیو به این تفکر و خط تبلیغی مارکسیستها پاسخ دادند. سخنان ایشان در این مورد برخلاف ادعای دروغین نشریه نیویورکر نه واکنش به دستیار مجهولالهویه ایشان و اظهار نگرانی درباره گرانی و تورم بود و نه سخنانی از سر طعنه و شوخی. از قضا ایشان در همین سخنرانی بهطور مبسوط و مفصل درباره جدی بودن اسلام و حکومت اسلامی سخن گفته و به دستاندرکاران رادیو و تلویزیون میفرمایند برخلاف رادیو و تلویزیون، سینما، نشریات و سایر ابزار رژیم طاغوت که سعی داشتند با هزل و هجو، مردم و به خصوص نسل جوان را نسبت به مسائل اصلی و اساسی مملکت بیتفاوت و بیقید کنند، شما باید در برنامههایتان کاملا جدی بوده و مردم را آگاه کنید؛ « اسلام شوخی ندارد؛ همهاش جدّی است، هزل ندارد؛ لغویات ندارد؛ لهویات ندارد؛ همهاش جدّی است، جدّیات است. هم در امور مادی، که اسلام هر دو جهت را دارد، هم امور مادی و هم امور معنوی، همهاش جِدّ است... اینها میخواهند که ما را به همان حالی که بودیم اسم، جمهوری اسلامی، و رسم و واقعیت، همان مسائل طاغوتی و همان مسائل باشد. ما باید جدیّت کنیم که همان طور که رأی دادیم به جمهوری اسلامی و اسم جمهوری اسلام الآن در ایران است، محتوایش را اسلامیکنیم؛ یعنی رادیو ـ تلویزیون که شما هستید اسلامی باشد؛ لغویات و لهویات و نمیدانم صورتهای کذا نباشد. اصلاح باید بشود اینها.»
و اما درباره قیمت خربزه و نسبت اقتصاد و الاغ! ایشان در این مورد نظری کاملاً روشن و واضح دارند که هیچ منطقی نمیتواند آن را رد کند؛ «هیچ عاقلی نمیتواند تصور کند که بگویند ما خونهایمان را دادیم که خربزه ارزان بشود! ما جوانهایمان را دادیم که خانه ارزان بشود. هیچ عاقلی جوانش را نمیدهد که خانۀ ارزان گیرش بیاید. مردم همه چیزشان را برای جوانهاشان میخواهند؛ برای خانمانشان میخواهند... آنهایی که دم از اقتصاد میزنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد میدانند از باب اینکه انسان را نمیدانند یعنی چه، خیال میکنند که انسان هم یک حیوانی است که همان خورد و خوراک است! منتها خورد و خوراک این حیوان با حیوانات دیگر یک فرقی دارد. این چلوکباب میخورد؛ او کاه میخورد؛ اما هر دو حیوانند. اینهایی که زیربنای همه چیز را اقتصاد میدانند اینها انسان را حیوان میدانند. حیوان هم همه چیزش فدای اقتصادش است. زیربنای همه چیزش [است] الاغ هم زیربنای همه چیزش اقتصادش است. اینها انسان را نشناختند اصلا که چه هست.»
تحلیل رابین رایت که یکی از تحلیلگران قدیمی و ثابت مسائل ایران است، به روشنی نشان میدهد چرا آمریکاییها در توطئههای خود علیه ایران شکست میخورند. پاسخ را باید در مفروضات غلط و کلیشهای آنان از انقلاب اسلامی و ملت ایران دانست. وقتی تحلیلگری با سابقه رایت و نشریهای به قدمت نیویورکر این چنین سطحی و با مفروضات غلط به سراغ تفسیر مسائل پیچیده ایران میآیند، از دونالد ترامپ که برخی از نزدیکانش هم - از استیو بنن گرفته تا رکس تیلرسون- در سلامت روانی و عقلی او تشکیک کردهاند، چه انتظاری میتوان داشت که عاقل باشد و آتشبازی چند مزدور کف خیابان را تعبیر رویای تغییر حکومت در ایران نپندارد؟!
البته این کجبینی و کجفهمی در اغلب رسانههای غربی، بخصوص رسانههای جریان غالب، دیده میشود و محدود به آن نشریه آمریکایی نیست. به عنوان یک نمونه دیگر نشریه انگلیسی گاردین در تحلیلی آشوبهای ایران را «انقلاب تخم مرغ»(!) نامیده و به سران کشورهای غربی بهشدت معترض شده بود که چرا بیش از این به آشوبگران کمک نمیکنید. انقلابی که برای قیمت خربزه شده باشد را شاید بتوان با شورش تخم مرغ ساقط کرد اما انقلابی که به نام خدا انجام شده باشد و در این مسیر به راه خود ادامه دهد، بیدی نیست که با این بادها بلرزد. آنچه چهار دهه پیش حضرت امام(ره) در پاسخ به دنبالهروهای بلوک شرق که سعی در تحریف و مصادره انقلاب اسلامی داشتند، فرمودند، پاسخ به مواضع امروز غربیها و شیفتههای آنان نیز هست چرا که اگرچه شرق و غرب در راه و روش با یکدیگر اختلاف و تفاوت داشتند اما در هدف و مقصد نهایی تفاوتی نداشتند. شرق اقتصاد را زیربنای جامعه میدانست و غرب بر اصالت سود و لذت تاکید دارد. مادیگرایی و نفی معنویت الهی، فصل مشترک اصلی هر دو تفکر است.
مشکلات اقتصادی امروز جامعه ایران نیز بیش و پیش از هر چیز به دلیل فاصله داشتن با نگاه عمیق و دقیق اسلام به موضوع اقتصاد و غلبه اقتصاد لیبرالی است. اسلام اگرچه اقتصاد را هدف و زیربنای جامعه نمیداند و اهداف والاتری برای جامعه اسلامی ترسیم کرده است اما در عین حال به هیچ عنوان نسبت به اقتصاد بیتفاوت نبوده و دستورات و راهکارهای جامعی در این زمینه دارد. غایت و هدف جامعه اسلامی کسب ثروت نیست اما در عین حال جامعه فقیر و تهیدست نیز با جامعه اسلامی فاصله دارد که فرمودهاند؛ کاد الفقر ان یکون کفرا.
زندگی اشرافی و مصرفگرا که از سوی رسانههای غربی ترویج و تشویق میشود و در آموزهها و مواضع حضرت امام(ره) بهشدت مورد نکوهش و طرد واقع شده است، چه نسبتی با انقلاب اسلامی دارد؟ شیوه زندگی شخصی آن مرد بزرگ و مقام معظم رهبری چگونه بود و هست؟ رسانههای کشور به خصوص صدا و سیما مبلغ کدام نوع از سبک زندگی و اقتصاد هستند؟ عملکرد دهها بانکی که مانند قارچ از دل برخی ارگانها و سازمانها و بخش خصوصی سربرآوردهاند، در کدام مسیر است و چه نسبتی با فرهنگ اسلامی کار و تولید دارد؟ معضل سپردهگذاران موسسات مالی ناشی از کدام نگاه غلط به اقتصاد و ثروت است؟
نکته مهمی که در این ماجرا وجود دارد راهحل مشکلات اقتصادی است. غرب و شیفتگانش سعی در القای این گزاره دارند که برای زندگی مادی بهتر تنها راهحل دست شستن از برخی اعتقادات و آرمانهای انقلاب و دادن برخی امتیازات به غرب است. آن اقتصاد و رفاهی که بهقول حضرت امام(ره) برای الاغ است، از همین نوع است. الاغ بار میبرد و در قبال این باربری کاه و یونجهای جلوی او میریزند. هیچ الاغی تا کنون نپرسیده چه کسی بارش میکند، چه بارش میکند و مقصدش کجاست. این همان معاملهای است که غرب و در راس آنها آمریکا با متحدان و مزدوران خود در کشورهای جهان سوم میکنند. در مقابل این راه، راه دیگری است که هم زندگی سعادتمند دنیوی را تضمین میکند و هم شرافت و استقلال ملت را. این راه اقتصاد اسلامی است که در آن کار و تلاش و تولید ارزش است و کسب ثروت به هر قیمت و از هر راهی مورد تایید نیست. در این اقتصاد، فساد، اختلاس و ویژهخواری جایی ندارد. راه اصلاح امور روشن است و بیش از تفسیر و تحلیل و همایش، نیاز به مرد عمل دارد.
نظر شما